-
کجا بودم من؟
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 17:18
من چند ساله اینجا نبودم؟ هنوز وبلاگ نویسی رایجه یا من از خواب اصحاب کهف بیدار شدم؟ بگید من طاقتشو دارم
-
نپرسم چه کنم؟
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 01:10
وقتی یه چیزی رو میخوای...ولی یهو شک میکنی... از کجا بفهمم به صلاحمه؟چرا اینقدر تردید میکنم تو تصمیم گیری؟چرا اینقدر میترسم از خواستن؟ یکی کمک کنه: از کجا میشه فهمید چیزی به صلاح آدم هست یا نه؟ :(
-
کجایم من؟ -بخش سوم-
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 23:43
و خب نتایج مکاشفات اینجانب در راستای دو پست پیشین بدین جا رسید که : آوا دانست در عمرش هیچ کار تخصصی را با علاقه انجام نداده.اصلا فکر نمیکرده که باید علاقه مند بود تا کاری را انجام دهد.او میپنداشته که بایدهر کاری را به بهترین شکل انجام داد و خب تا آنجا که توانسته این کار را کرده.چنین است که به جرات میگوید هرکاری را خوب...
-
کجایم من؟- بخش دوم-
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 22:20
نظر به پست قبلی، آوا همچنان درگیر است..ببخشید اگر فرصت نکرده به شما دوستان سر بزند.. مدام از خودش میپرسد: خب اگه همه شرایطم مناسب بود، اگه یه عالمه پول داشتم، اگه امکان تحصیل در بهترین کشور دنیا رو داشتم، چه رشته ای رو با جان و دل میرفتم سراغش؟ آوا درس خواندن را دوست دارد.پس تا اینجا مشکلی نیست.ولی دارد فکر میکند از...
-
کجایم من؟-بخش اول-
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 22:25
میفرماید: کجا بودم؟کجا رفتم؟ کجایم من؟ نمیدانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم و حال این وصف حال آواست. کجا بودم؟ --جای خاصی نبوده.همین شهر.همین تهران.همین خانه.با اندکی درگیریهای کنکوری که بر بنبانگذارش... کجا رفتم؟ --جایی نرفته.مثل هرسال همه عید را منزل بوده.حتی سیزدهم به در را.البته پیش از عید و بعد از کنکور تا...
-
محرم 90
جمعه 25 آذرماه سال 1390 21:58
دوستی اندر باب محرم نود ، البت به دید انتقادی، اینگونه نگاشته بود: به راستی عزاداری پرباری بود سال 90: -تلویزیون عزاداری یزدو نشون میده.نوحه اش همه رو برد به " لب کارون ": خدا بیامرزدت " آغاسی " -عزاداری اون یکی کانال..نوحه رو که گوش میدی یهو یادت میاد که بگی: روحت شاد " دلکش "بانو! -دسته...
-
وقتی نمی توانی ...
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:45
پس از واقعه مینشیند با خودش فکر میکند: میدانی؟یکی چیزی که خیلی بد است.اینکه مادرت غمی بزرگ داشته باشد و تو هیچ کاری از دستت بر نیاید.مادری که شاید چند سال یک بار هم گریه نکند اینبار اینقدر تحت فشار است که هق هق گریه اش خانه را برداشته و تو، تو که دخترش هستی هیچ بلد نیستی آرامش کنی.نه قادری باری از دوشش برداری، نه...
-
چرخه روزانه
جمعه 11 آذرماه سال 1390 19:31
یک حالت بدی است.نمیدانید که..شاید هم بدانید...حالتی که میخوانی و میخوانی و میخوانی..بعد به شدت خوابت میگیرد..میگیرد و میگیرد...ولی نه..تو باید ادامه بدهی...پس باز هم چند خطی بیشتر میخوانی... --چرا؟ --چون در برنامه ات برای این ساعت روز خواب در نظر نگرفته ای...خب خدایی ساعت 11 ظهر که دیگر یکی از زمان های اوج کار است نه...
-
خشانت خانگی
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 23:29
حضرت پدر از درب منزل وارد میشوند..اهل منزل در حال تماشای یک فیلم اکشن هستند.پس از حدود یک چهارم ساعت در یکی از نقاط حساس فیلم حضرت پدر بانگ بر می آورند که: -- این فیلما چیه نگاه میکنید؟چقدر قتل و پلیس؟چقدر خشونت؟اعصاب و روان میمونه براتون؟ بابا باز اون کانال اخبارو بگیرید ببینیم دنیا دست کیه؟بحرین و لیبی و اسرائیل و...
-
ایکس و کتاب
شنبه 21 آبانماه سال 1390 20:32
اندرباب معرفی کتاب آن که: مدتی بود(چیزی حدود 4 سال) دوست آوادخت (فرضا به نام ایکس) درگیر مشکلاتی بود عاطفی.این دوست آوا همیشه برای او (و البته خیلی های دیگر) ازن مشکلاتش میگفت و درد دل میکرد..هرکس بنا به تعقل و یا تجربه او را راهنمایی مینمود.روزی دوست آوا پشت تلفن به او گفت: --آخه چرا این حادثه هی باید برای من تکرار...
-
خصوصی نویسی در وبلاگ
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 23:50
اندر باب خصوصی نویسی در وبلاگ اینکه: وقتی کار مطالعه اش انجام شد سریع از روی صندلی میز تحریرش جستی زد و پرید پشت صندلی میز کامپیوتر و دکمه روی کیس را فشرد و نت آمد خیلی اتفاقی به وبلاگی رسید با سابقه ای چند ساله.پست آخر وبلاگ صاحب وبلاگ از مزاحمتهای وبلاگی شکایت نموده و اذعان داشت که استثنائا اینبار این پست آخر را به...
-
به خواب میرویم
شنبه 2 مهرماه سال 1390 20:22
در اصل خودمان به قول مهتاب گفتنی، دچار سندرم وبلاگی شده ایم.... مدام مطلب به ذهن می آید.چندین بار رجوع میشود به این مکان محض نگاشتن. منتها اولین خط که نوشته میشود، دیگر واژه ای برای ادامه نیست.. برویم اندکی این سندرم را درمان کنیم.تا شاید شفا یابیم..به محض شفا پستها پشت سر هم می آیند.تا آن هنگام وبلاگ میرود به حالت...
-
مسئله کدام است؟
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 21:58
برادرش حدودا ده روز قبل آمده به وطن.حالا دارد باز میگردد به جلای وطن. آوا نمیداند چرا عینهو این دختربچه ها از پشت برادرش را بغل کرده و یا از گردنش آویزان است. ---برااااادرممم.... برادر اما تمام آلبالوخشکه های آوا را داخل چمدانش گذاشته..ملچ ملوچ کنان و آلبالو خشکه در دهان: ---بابا ازینا که اون ور پیدا نمیشه.اگه هم بشه...
-
مراقبت از چاه و سنگ
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 20:56
حتما تا به حال شنیده اید این ضرب المثل را: دیوانه ای سنگی در چاهی میاندازد که ده عاقل هم نمی توانند آن را در بیاورند.. شنیدنش بماند.شاید به چشم و در عمل هم این جمله را درک کرده باشید.خصوصا کسانیکه در محلی اجتماعی با اقشار گوناگون جامعه مشغول به کار هستند شاید بهتر این جمله را لمس کنند.آنجا محل کار است و زندگی جدی و......
-
بازگشت به سرشت
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 21:49
میدانید؟ آوا هرگز آدم مذهبی نبوده.آدمی هم نبوده که از آن طرف بام بیفتد.,ولی مسئله آنست که امسال به طرز غریبی دلش گرفته که ماه رمضان دارد به انتهای خودش میرسد.هیچوقت اینگونه نبوده.شاید به عکس سالهای قبل که منتظر بود هرچه زودتر سر آید این مهمانی.او اصلا روزه نبوده این ماه را.این شاید به خاطر جمله ای بود که امسال آن را...
-
در جستجوی لیلی
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 19:05
اینگونه آورده اند که در چهل سال پیش در چنان روزی (30 مرداد 1350): یک قرن تمام است که "عبدالسلام اصفهانی" در به در به دنبال لیلی میگردد.به هرجا میرود و به هرکسی که میرسد سراغ دختر 18 ساله ای را میگیرد که نامش " لیلی " است. "عبدالسلام سلامت" پیرمرد اصفهانی که یک قرن و ربع عمر پشت سر گذاشته...
-
اندر باب حفاظت از وبلاگ
جمعه 28 مردادماه سال 1390 19:18
اندر باب مواظبت از وبلاگ اینکه: دوستان به شدت مراقب وبلاگهایتان باشید. آوا نمیداند در این مدت شاید شش ماهه چرا به هر وبلاگی که سر زده و خب از مطالبش خوشش امده و تصمیم گرفته که برود و آن وبلاگ را جز مطالعات وبلاگی اش قرار دهد، بعد از دو سه بار سر زدن به وبلاگ مربوطه در چهارمین برخورد با پستی شبیه این مضمون مواجه شده...
-
داد نزن
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 21:36
الان که دارد فکر میکند نه میداند چندم است نه میداند چه روزیست..او مانده است که چرا آدمها اینقدر سر هم فریاد میزنند و تون صدایشان را بالا میبرند؟خب طرف مقابل یا ظرفیت فهمیدن حرف را ندارد یا اصلا نمیخواهد گامی برای خودش بردارد.شما دیگر چرا با فریاد میخواهید حرفی را در مغزی فرو کنید که نمی پذیرد؟ یکبار دوبار سه بار...
-
توان نوشتن
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 22:17
بر او خرده مگیرید اگر وبش را به روز نمیکند یا سر نمیزند... به حساب بی توجی یا مودب نبودن هم مگذارید... این روزها بنا به اتفاقات گوناگونی که در منزل می افتد (که با خود عهد کرده دیگر ننویسد از آنها) تمرکز انجام کارهای عادی را هم ندارد.ذوق یادگیری و تعلیم مهارتهای جدید به خود را ندارد.حواس جمع برای نوشتن که بماند!!! امید...
-
اندر باب تاثیر سونامی بر کامپیوترها
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 23:10
از پروردگار عالمیان که پنهان نیست از شما چه پنهان: برادری دارد که در یکی از شهرستانها درس میخواند و طبیعتا هر از چند روز یا احیانا ماهی به منزل مراجعت مینماید.این برادر بس پر انرژی و شلوغ است طوریکه با تشریف یابی اش به منزل حسی شبیه زلزله به اهالی منزل دست میدهد. ماجرا از آنجا آغاز میشود که خب این برادر نیز طبیعتا...
-
پنج متری های تهران
جمعه 24 تیرماه سال 1390 22:45
شاید تا الان نظیر این پست را چندین و چند بار در سایتها اخبار و یا وبلاگهای دیگر خوانده باشید.شاید هم بی احساسی این بار آوا نسبت به این قضیه برای دیدن این تکرارهاست. ماجرا از این قرار است که دیروز با دوتن از دوستانش جهت دریافت مدارکی راهی ساختمان اصلی دانشگاه بودند.یکی از مسیر ها از میدان هفت تیر میگذشت.سه دوست تصمیم...
-
مادر مادرش
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 22:08
مادربزرگ، مادر مامانش است.جز دخترش کسی را در این کشور ندارد.در شهر دیگری تنها زندگی میکند البته هفته ای چند روز یکی از نوه ها به خاطر شغلش به منزلش میرود.مامان هرهفته برای مادرش خوراکهای ترو تازه میفرستد.چراکه اخیرا مامان بزرگ زیاد انرژی غذا درست کردن ندارد.مادر بزرگ مدتی است به منزل آنها آمده.چندیست تاری دید پیدا...
-
اندر باب کتاب
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 18:21
و اندر باب مطلعه کتاب اینکه عادتی دیرینه دارد که چند کتاب را همزمان بخواند.اینبار هم کتبِ دستان شفابخش (کامل خوانده شده-بیشتر رو ناخوداگاه انسان بحث میکند و اینکه چطور میتوان با آن کار کرد و یا این قسمت از ذهن را برنامه ریزی کرد) عطر سنبل، عطر کاج (نیمه خوانده شده- ماجرای بانویی که در کودکی سفری به آمریکا داشته و...
-
خاتون، من از تو گله دارم
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:10
در این مدت ازین خیابان به آن کوچه و ازین سالن ورزشی به باشگاهی دیگر روان بود در جستجوی مکانی که دفاع شخصی آموزش دهد بانوان را...و نبود...نیست..رشته های رزمی همگی مردانه شده اند انگار..در عمرش شاید اینقدر نارحت نبود از همجنسان خودش.چرا؟ چون اینطور که هریک از باشگاه های گرامی فرموند: "به دلیل عدم استقبال بانوان از...
-
آی.کی.دو
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 23:12
خب قرار خودش بود.خودش با خودش قرارداد کرده بود که سه ماه بهار را یک ورزش برود تا بدنش منعطف شود و از تابستان برود ورزشی که همیشه آرزویش را داشته. چند ماه پیش نشانی باشگاهی را که این رشته ورزشی را داشت از سازمان تربیت بدنی گرفته بود و دیروز رفت برای ثبت نام.... به جلوی در باشگاه که رسید تابلویی بزرگ سردر باشگاه...
-
ناباب نشو
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 17:56
اندر باب ناباب نشدن.... مکان: منزل،سریال ساختمان پزشکان -- زمان:هرشب، موسیقی تیتراژ پایانی: تو لحن خنده هات احساس غم نبود..من عاشقت شدم دست خودم نبود آهنگ ابتدایی و انتهایی این سریال طنز زیبا خوانده شده..فردا دانلودش میکند دوهفته پس از آغاز سریال و همان تیتراز پایانی: تو لحن خنده هات هیچ جای غم نبود..احساس من به تو...
-
شب آرزوهاست امشب
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 20:39
امشب..نوزدهم خرداد 90-- ساعت 20:30-- نزدیک اذان مغرب--شب لبلة الرغائب : آورده اند که امشب باز هم شب آرزوهاست.به آرزوهای سال پیشین در همین شب مینگرد.تقریبا هیچدام برآورده نشده اند یا حتی به صورت معکوس و ناراحت کننده به وقوع پیوسته اند.حالا از خودش میپرسد امشب چه آرزویی بکند؟ اصلا آرزو کند؟ اصلا شاید این شب چیز دیگری...
-
مرد و زن و شخصیت
جمعه 13 خردادماه سال 1390 22:31
زن آلمانی باردار -که در واقع تازه با خبر شده زن دوم پزشکی ایرانیست-در حالیکه کیف کارش را میبندد در پاسخ به اصرارهای همسرش مبنی بر ترک نکردن او با متانت و آرامش میگوید: -- برو خدا رو شکر کن که ازت شکایت نمیکنم.وقتی از سرکار برمیگردم میخوام خونه رو برای همیشه ترک کرده باشی! و زن ایرانی - ایشان هم طبیبند- که همسر اول...
-
میریم برای دور جدید
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 20:31
از احوالات این چند روز اینکه: -دو گیگ و نصفی عکس های روی هارد همه دسته بندی شد و به سال و ماه و روز تاریخ زده شد. -تمامی فایلهای پی دی اف در چندین و چند پوشه جدید طبقه بندی شدند. -کلی گیگ فیلم و کلیپ از هم تفکیک شدند. -موسیقی های قدیم و جدید که در که هر بار در نصبهای مختلف ویندوز از گوشه و کنار نت جمع آوری میشدند سری...
-
دلم گرفته ای دوست..هوای گریه بامن...
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 19:37
این دومین بار بود که پای نمایشگر (مانیتور) از تعجب ماتش میبرد.ساعت 10:25 صبح نخستین روز خرداد.جالب آنجا بود که وجودش این قضیه را انکار میکرد: --ای بابا!! مگه نگفتن بعد از ظهر خبرمون میکنن.پاشو برو عصر بیا.شاید اینا نیست...الان چسبیدی رو صندلی که چی؟ ولی جم نمیخورد.دست راستش را گذاشته بود روی میز کامیپوتر.انگشتانش موج...