آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

دلم گرفته ای دوست..هوای گریه بامن...


این دومین بار بود که پای نمایشگر (مانیتور) از تعجب ماتش میبرد.ساعت 10:25 صبح نخستین روز خرداد.جالب آنجا بود که وجودش این قضیه را انکار میکرد:

--ای بابا!! مگه نگفتن بعد از ظهر خبرمون میکنن.پاشو برو عصر بیا.شاید اینا نیست...الان چسبیدی رو صندلی که چی؟

ولی جم نمیخورد.دست راستش را گذاشته بود روی میز کامیپوتر.انگشتانش موج وار ریتم گرفته بودند.

-- بذار یه بار دیگه امتحان کنم.

این بار انگشتان هر دو دست روی دکمه های صفحه کلید ریتم گرفتند.سریع در مکانهای مربوطه موارد مشخص شده را تایپ میکرد. کلید اینتر را میفشرد.باز همان نتیجه.باز همان عبارات.باز همان ارقام....

دستانش روی صفحه کلید ثابت ماندند.به رسم ناخودآگاه ذهنش دست راستش روی چانه آمد و آرنجش روی میز ماند.چشمان درشتش لحظه ای باریک شد.مناظر اطراف تار شدند. دانست که باز هم این اشک است که دارد سرزده سرازیر میشود." نــــع..من گریه نمیکنم.." دماغش را محکم کشید بالا....همان دست راستش را به جیبش برد..دستمالی درآورد و چشمانش را پاک کرد.چانه اش را داد بالا..یک نفس عمیـــــــق...

از جایش بلند شد.حس آدمی را داشت که کلی امید داشته ولی در لحظه ای که باید نتیجه دلخواهش را میدیده به یکباره مانیتور رو کوبیده اند توی صورتش.

صدای مادرش از دور آمد :

-- آوا میای بریم بیرون خرید و داروخانه و ...

با خود اندیشید:- وای!! حالا به مامانم چه جوری بگم؟ با صدای بلندی گفت:

-- آره مامانی الان میام

و در همه راه هرجا که خواست دهان بگشاید و بگوید پنداری یک گلوله برفی در گلویش جلوی حنجره اش را گرفته بود! نمیداند چرا در هیچ مکان و مغازه ای صدایش درنیامد حتی برای اظهار نظر در مورد اجناس خریده شده

 و بعد از ظهر وقتی برگشتند این فکر ابلهانه از سرش گذشت که "نکنه اشتباه دیدم.نمیشه که آخه..شاید الان نتایج درست اومده" و باز او بود و مانیتور و کیبورد و اینترنت و همان نتایج صبح...


نه دیگر..باید میپذیرفت.و حالا حالش هم گرفته است هم نگرفته است.حالش نگرفته است چون باید راه دوم پست " حوصله کن" را انتحاب کند و گرفته است چون نتیجه زحماتش به قدری دور از ذهن بوده که شوکه شده.و خودش میگوید که این حق  او نبوده. و ناراحت است که نمیداند اشکال کارش کجا بوده که باز خطایش را تکرار نکند؟

فقط حیف از آن همه زحمتی که به خود داد.حیف از آن همه استرسی که کشید.و شاید حیف از آن همه کتابی که خرید.او دیگر در این مرز و بوم کنکور نخواهد داد و خودش را مسخره خویش نخواهد کرد.او که از امتحانش بس راضی بود و خوشحال  بود که سوالات را به راحتی پاسخ داده.پس چرا اینقدر این نتیجه عجیب است؟حیف از آن یک روز و نیمی که کنکور داد.حیف از آن همه احساس خوب بعد از کنکور.چه شد که او کنکور را باور کرد؟نمیداند چرا ولی بدجوری حالش گرفته و باورها و اعتمادش به خودش به هم ریخته اند. این حس بد، این تناقض ذهنی، این ناباوری خیلی بدتر از نتیجه است..


نظرات 14 + ارسال نظر
احسان سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

اخ اخ اوا جون تو هم دقیقا" همون حالی رو داری که وقتی من کارنامه ی دانشگاه ازادم رو دیدم پیدا کردم! اخه من خیلی کنکور ازاد رو خوب داده بودم ولی نتایج باور نکردنی بود! درکت می کنم عزیزم! ما را نیز هم در غم خود شریک بدان! خوشحالم که تصمیم گرفتی دیگه کنکور ندی! بالاخره سر عقل اومدی!

میدونی چی حرص آدمو در میاره؟اینکه بدونی یه یارویی که تو میدونی خدای تنبلهاست و هیچ حرکتی نکرده رتبه اش از تو خیلــــــــــــــی بهتر شده بعد تو میمونی اخه چطوری؟
احیان بدجور حالم بده
نه بابا !! درخاطر داری که من گفته بودم مرگ بر کنکور...اینبار جدا مرگ بر همه شون

ali سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام
از شنیدن این خبر متاسفم. مخصوصا با همه ی تلاشی که ازش صحبت کردین. امیدوارم بعد از این اتفاق دلسرد نشید و برای اشتباهات احتمالی که مرتکب شدید و راههایی که باید میرفتید اما نرفتید فکر کنین و برنامه بریزین تا برای سال بعد نتیجه ی بهتری عایدتون بشه. البته میدونم که گفتنش آسونه و انجامش خیلی سخت، اما آدمهای بزرگ از عهده ی کارهای بزرگ برمیان.

سلام. من راه دوم دارم ولی این نتیجه بدجوری دور از انتظارم بود
اصلا تو چند روز گذشته قبل از اینکه نتیجه بیاد بیشتر فکرم رو این بود که کدوم گرایشو بخونم بهتره و داشتم جستجو میکردم.که یهو ....
در ذهنم نمیگنجه این راهو دوباره برم..دوباره بخونم..دوباره امتحان بدم..این بار بدون اعتماد
ای کاش اشتباهاتمو میفهمیدم........

ناهید کوچولوو سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://mohandes-kocholooo.tk/

سحر اخه تو که چند روز پیش کنکور داردی ، چه جوری نتایج به همین زودی اعلام کردنند؟

امتحان هفته پیش کنکور آزاد بود
این نتایج مربوط به کنکور سراسریه که کنکورش بهمن ماه برگزار شد
دیدی چی گِِِِلی به سرم شد ناهید؟

ناهید کوچولوو سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

من بهت گفتم سحر

عیبی نداره

احسان سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

احیان بدجور حالم بده؟؟؟؟؟؟ منظورت احسان بود اوا؟ اره بابا اوا جون من که دیدم سر جلسه ی ازاد همه داشتن کیک و ساندیس می خوردن! پس چه جوری من قبول نشدم؟ معلومه دیگه! وقتی هر بچه ای یه کارت بسیج فعال داره و 10 درصد ترازشو به اسم سهمیه بسیج بهش اضافه میکنن معلومه که من قبول نمیشم!

احسان جان شرمنده بابت اشتباه تایپی
احسان بیا یه کم با هم گریه کنیم..من نیدونم چرا اشکم بند نمیاد

مهندس هادی سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://engineerhadi.mihanblog.com/

واقعا خیلی سخته منم به این حس رسیدم اما قبول نکردم
ادامه دادم
بهش بگو انشا الله امسال بهمن ماه دوباره شرکت می کنه
و موفق میشه

مهندس جان به کی بگم؟اینا همه اش خودم بودم دیگه..منتها با ضمیر سوم شخص مینویسم نوشته هامو

سویل چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://roozegaresevil.mihanblog.com

آوا جان اصلا مهم نیست بخدا فکر نکنی چون خودم این مراحل رو گذروندم میگم باور کن تو زندگی اینا مهم نیست خودتو برای این مسائل ناراحت نکن اصلا حیف خودتو درگیر این مسائل کنی آرامشت رو با هیچ چیز تو دنیا عوض نکن دوست خوبم
از درسم هیچکس به آرامش نرسیده
آآآفرین دوست خوبم غصه این چیزا رو نخور

میدانی این نتیجه ای که آمد آنقدر پرت بود که من هم اینک احساس خنگولیت میکنم ..اصلا فکرشم نمیکردم اگه بدونم بقیه چطوری قبول میشن خوشحال میشم.اونا چی کار کردن که من نکردم اخه؟

ناهید کوچولوو چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ http://mohandes-kocholooo.tk/

ان شاالله آزاد قبول بشی .
آزاد رو دوست نداری؟

نه قربونت کی آزاد دوست داره؟اینجا یه جوری به دانشگاه آزاد نگاه میکنن انگار دانشجوی آزاد جذام داره

یک ماما با چکمه های سفید چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com

الهی آوای من توروخدا غصه نخور البته یکم بخور چون لازمه و ایضا طبیعیه بعدشم پلیز فورگت کن.....چون اصلاارزش نداره دختر تو این مملکت کنکور چیزی نیست جز شانس!!!حالا خوب داده باشی یا بد هم مهم نیست فقط مهم شانسه....
ما همه دوستان خوبت کنارت هستیم بهت روحیه میدیم و اصلا خوش نداریم آوا این مدلی باشه خب؟
بوووووس حالا اشکاتو پاک کن و برای زندگی آیندت تصمیم بگیر
در ضمن نتایج آزاد هم مونده...

ماما جون این جور شکست ها هی تو یاد ادم میمونه خب
اگه شانسیه که کلا من تو بدشانسی تکم اشکارم که نمیذارم بیاد ولی دل آدم بدجور میگیره....آزاد برای دو سالش باید 10 چوب پیاده شم..وووی

سویل چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://roozegaresevil.mihanblog.com

اصلا ناراحت نباش دختر خوب به خوندن نیست مثلا سالی که قبول شدم بایکی از دوستانم میخوندم که من سال اولم بود(4 ماه خوندم)اون سال سومش ولی من قبول شدم اون نشد سوادمونم یکی بود اصلا اینطور که فکر میکنی نیست نوع سوالا به شانس بستگی داره که خونده باشیشون یا نه...
سالی که من کنکور ارشد دادم به هر کس گفتم گفتن رتبت زیر 20 میشه اومد 100حالا امسال به یکی مشاوره دادم سطح سوادش خیلی پایین بود ولی شد 20 من هنوز از رتبش در عجبم !!

خب مسئله اینه که سوالا آسون بود خب من خوب حل کردم آره اتفاقا دوستم تماس گرفته میگه یه رقمی شدی دیگه؟
با این حساب آدرس دعانویس نداری برم بهش بگم برای دعای شانس بنویسه؟

احسان چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

گریه چرا اوا؟ با لیسانس کامپیوتر کار نیست؟

پسریم مگه من دنبال کارم؟ برای رایانه همیشه کار هست ولی الان وقت کار کردن من نیست..وقت یاد گرفتنه.
وای احسان اصلا در مخیله من نمیگنجه که از صبح تا غروب برم سر کار.بعد بیام خونه.بعد شام درست کنم.بعد منتظر آقامون بشم که بیاد خونه.بعد به بچه ام دیکته بگم.بعد ناهار فردا رو اماده کنم.بعد رخت و لباسا رو بندازم تو ماشین و...
ما زندگانی اکادمیک را در مخمان داشتیم حالا نمیای خودم تهنایی گریه کنم؟

محمدجواد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.arsha73.blogfa.com

بعد اونوخ این یعنی چی؟

هدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://dr83.blogfa.com

آوا جونم تو که دل آدمو کباب می کنی با اینجوری حرف زدنت
اشکال ندارههههههه میدونی منم اون سال کنکور چندبار از این صحنه های ناامیدی رو تجربه کردم!!!
باید پوست کلفت باشی باید روشو کم کنی

شرمنده هدی..گزارش لحظه به لحظه بود
الان حالم خوبه..اولش ولی یه کم غمبرک داره ولی الان دیگه پذیرفتمش..پیش به سوی پوست تمساحی شدن

محمد یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ http://h-no-h.blogsky.com/

من هم از این بد شانسی ها داشته ام
آزاد را برو، اشتباه نکن، برو و سریع این ارشد لعنتی را تمام کن،

بذار ببینم اصلا آزاد نتیجه اش چی میشه.من سراسری رو خیلی بهتر از آزاد داده بودم..الان میترسم بدتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد