-
دو
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 13:35
سه روز گذشته جز شنبه که دو واحد از چهار واحد اجرا شده باقی روزها به خوبی و خوشی و به جبران کارهای عقب افتاده گذشته. همه چیز بر وفق مراد است دیروز دو تا کشتی فرنگی دید..نمی داند چطور بگوید که بسی شادمان است از دریافت نشانهای زرین. نمی داند چطور بگوید که خودش هم سر همین چند دقیقه کل دست و پایش از شدت هیجان یخ کرده بود.....
-
یک
جمعه 28 آبانماه سال 1389 20:10
در پوست خود نمیگنجد. واااااااااااااااااااای، او نمیداند چرا برای هرچیز جدید اینقدر ذوق میکند. ذوق اینبار او برای خریدن یک عدد چاپگر لیزری رنگی است.آن هم با پول توجیبی های خودش دیروز خریدش و امروز راهش انداخت. سابق بر این پرینترهای سیاه سفید لیزری داشت و چاپگر رنگی جوهر افشان.از دست جوهر افشان که می نالید.ولی لیزری...
-
روی ریل باش
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 12:56
آوادخت عادت ندارد مطلبی غیر از دست نوشته های خودش در وبلاگ بگذارد.ولی این بار این متن را می پسندد.سابق بر این اگر با چنین متونی مواجه میگشت به دقت میخواندشان و دلایلی مبنی بر اینکه خودش هم اینگونه است (یا اینگونه بوده)می یافت.چراکه پیش ترها بدون اینکه خود بخواهد، همه چیزی روی ریل موفقیت می افتاد.تا اینکه چندسال پیش...
-
روزنگاشت دوشنبه ۱۷ام آبان ۱۳۸۹ خورشیدی
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 19:04
سلام. میدانی؟خود آوادخت هم نمیداند چرا از همان کودکی و وقتی معلم و حالا وقتی استاد به کلاس نمی آید و غیبت میکن اینقدر کیف میدهد؟پنداری آنروز روز فرشته است خب استاد ساعت دوم نیاد و اون و دوستانش به سمینار رفتند.خوب بود.SharePoint بعد دانشگاه هم رفت کتاب سفارش داد که گمانم امشب حاضر باشد.باقی روز هم با خرده فرمایشهای...
-
نه
شنبه 15 آبانماه سال 1389 23:11
واییی..وویی چه خبر بود امروز؟ رایانه ای غصب شده به دست برادر دلرحمی خواهری که دلش نیامد برادر را از پشت رایانه برخیزاند برنامه ای که درست پیش نرفت برای امروز ولی روز مفیدی بود چون کارهای دیگر جای برنامه را گرفت. آوادخت (دخترک اسبق) مانده است که" یعنی این طراح سایت سنجش چی فکر کرده با خودش با این طراحیش؟"...
-
یک روز خوب
جمعه 7 آبانماه سال 1389 23:03
خب بگذار این بار هفته را مرور کنیم: شنبه تمام مدت روز دخترک ازین رایانه به آن رااینه مشغول حمل چاپگر و یافتن درایور و رفع مشکل چاپ کردن گزارشهای کلاسش بود.گزارشها را نوشته بود.خیلی هم مرتب.خیلی هم زیبا و مزین.در آخر که اشکال کار را یافت انگار فتح الفتوح کرده بود. یکشنبه پر بود از کلاس. دوشنبه علنا دست به کاری نبرد. سه...
-
هفت
شنبه 1 آبانماه سال 1389 15:02
فکرش را بکن.دخترک همه اش فکر میکند از زمان نوشتن یادداشت قبلی تا الان فقط یک روز گذشته. میدانی وقتی در خانه دعوای بدی اتفاق می افتد، وقتی درگیری پیش میاید، وقتی صحنه های دعوایی که انتظار داری در خیابان ببینی، در خانه و بین اعضای خانواده اتفاق می افتد، تا یک هفته مغزت هنگ میکند.حالا هرچقدر هم برای آن هفته ات برنامه...
-
شش
شنبه 24 مهرماه سال 1389 21:22
چه اتفاق بدی افتاد دیروز امروز هم متاثر از دیروز بود وای..وحشتناک بود...گرچه بار دوم بود که می دید...ولی باز هم آسان نیست. دخترک چه میکنی؟ مینویسی اش؟ ننویسی بهتر نیست؟ راستی بقیه زندگی ها هم اینجوریست؟
-
پنج
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:29
عجب مقوله ای شده دخترک اینجاست برای نوشتن وقایع روزانه اش.برای نوشتن کارهایی که در روز انجام میدهد.ولی عجیب است که کار مفیدی نمیکند.در پایان هرروز که این خطوط را مینگارد، هیچ کار مفیدی نمی بیند.شما مبینید؟ بعر از بیداری صبح در ساعت نه ونیم، صرف هویج به عنوان وعده صبحگاهی، کمی خود را به نت مشغول کرد.که مادرش آمد(البته...
-
چهار
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 22:04
دیروز همه اش دانشگاه بود.با اون روحیه داغون ریشب که به صبح هم سرایت کرده بود نمی دانست چگونه در تمام کلاس های دیروز شاد باشد البت به خاطر انرژی که از سایرین دریافت کرد باز روحیه اش را یافت. مثل همیشه شده بود خندان که دیگران را شاد میکرد .کلی خنده شد.در هر کلاسی.در سلف هنگام صرف ناهار مطلبی نبود که راجع بهش جوک نسازد و...
-
سه
شنبه 17 مهرماه سال 1389 21:52
چه بی هدف بودی امروز. نیومده رفتی پشت میز رایانه.چی میخواستی؟کجا میخواستی بری؟ده بار بهت گفتم هدف روزت رو مشخص کن.چرا گوش نمیدی به من؟ رفتی نت تا ظهر.البته یه کار مفید کردی.مرتب کردن فایلها و پوشه های روی رایانه. درس؟هنوز نخوندی.ولی میری که بخونی.چیزی نیست. کتاب ، یادت باشه که برای دوستانت کتابایی رو که خواسته بودند...
-
دو
جمعه 16 مهرماه سال 1389 21:14
روز جهانی کودک مبارک. دخترک هرسال این موقع یاد خاطره دبیرستانش می افتد.توی یه همچین روزی بود که که ناظم بدخلق و عنق دخترک را تنها به خاطر گفتن یک کلمه از صف بیرون کشید. دخترک در فکر خودش بود..همه دانش آموزان صف بسته بودند و قرآن تلاوت میشد.یک صبح پاییزی ولی روشن از آقتاب.دخترک به دنبال یافتن پاسخی بود برای عبارتی که...
-
روز نگاشت پنجشنبه ۱۵مهرماه۸۹
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 22:56
این اولین روزنوشت من هست. سابق بر این نوشتن میدانستم.الان اگه نوشتجاتم به نظرتون جالب نمیاد بدانید که نوشتن نمی دانم.یعنی بلد نیستم و دوباره میگم که اینجا فقط برای ثبت وقایع روزانه ام هست. شرمنده ببخشید اگه از نظرتون از اون دسته افرادیم که وبلاگ نویسی را به عملی خز مبدل کرده اند. هر راهنمایی به نظرتون میاد بهم بگید...
-
ده
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 16:52
میگم بیا یه کاری کنیم این وبلاگ رو بذارم برای ثبت وقایع روزانه من که روزنوشت ندارم.ولی برای ثبت شدن این خاطره ها تو یه جایی غیر از دفتر و دستک اینجا میتونه جای خوبی باشه. برای خودم برای حافظه خودم
-
هشت
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 12:28
دخترک خسته است. پنجشنبه بایستی پروژه را تحویل دهد.هرچه جستجو کرده کمتر یافته.رویش نمی شود به استاد بگوید:"استاد شرمنده، نتونستم موضوع رو پیاده سازی کنم" آروز میکرد کاش خدا به او قدری قدرت "سمبل کردن مطلب" میداد. آخر او در این فرصت یکماهه چطور میتوانست پروژه ای که از آن هیچ نمیدانست و تنها یک نفر در...
-
هفت
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 12:35
و اما بالاخره دوره امتحانات پایان ترم به سر آمد.رسم است که در این گونه موارد موج آزادی و خوشحالی آدمی را در بر گیرد.ولی این حسی نبود که به دخترک باغ دانش دست داد.چرا که او گام در راهی می نهاد نا شناخته.و آن راهی نبود جز : راه انجام پروژه پایانی او چیزی به عنوان تعطیلات تابستان در ذهنش مجسم نکرده بود.در ژرفای دلش کمی...
-
پنج
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 20:37
خبُ یک پیشانی بلند که گویند نماد روزیست یک جفت ابروی کمانی که گویند نماد اصالت ایرانی است چشمانی درشت و زیبا که گویند چشم روح صورت است لبانی صورتی متمایل به سرخ و نرم و متوازن پوستی گندمگون و موهای مشکی که نماد دخترک شرقی است : : : بار خدایا ولی این بینی عظیم الحثه را ارکجا آوردی و چون Normal 0 false false false EN-US...
-
چهار
شنبه 15 خردادماه سال 1389 23:25
اصلا امروز چند شنبه است؟برنامه ام چی بود؟اوپپسس یادم رفته یا ذهنم ریخته به هم؟
-
سه
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 17:53
چند روز قبل یک پیامک از طرف دوستم آمد.نوشته بود: دوستان من هک شدم لطفا ایمیهای از طرف مرا باز نکنید و من خیلی اتفاقی بعد از delete کرد پشت سر هم ایمیلها، به طور ناخواسته ایمیل او را باز کردم..(این از سیستم یاهو) و دیدم که عکس لو رفته بود.مونتاژ بود یا نه نمیدانم.ولی هر چه بود بد بود.یکی از دوستان که ایمیل او را دیده...
-
امتحان میشود :D
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 22:24
This is just for test.Maybe it is used for improving my ability in English writing. I mean I use this weblog for practising in writing.But it can also be useful in Speaking,Reading and listening. I don't know how but I know it works. In this way,I would be very happy if you could help me. Thank you all
-
برکت ببار
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 19:30
بهشت و اردیبهشت.... در این اردیبهشتی که به نیمه رسیده بگذار صادقانه بگویم، من اینجایم. به قصد نیکی و بارش آن بر خویشتن خویش مرا یاری ده ۵/۵/۲۰۱۰ ۱۵/۲/۱۳۸۹