آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

شش

چه اتفاق بدی افتاد دیروز

امروز هم متاثر از دیروز بود

وای..وحشتناک بود...گرچه بار دوم بود که می دید...ولی باز هم آسان نیست.

دخترک چه میکنی؟ مینویسی اش؟ ننویسی بهتر نیست؟

راستی بقیه زندگی ها هم اینجوریست؟

نظرات 5 + ارسال نظر
مذاب ها شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

گاهی به تکه های سفالین گذشته ام فکر میکنم که در دل تاریخ زندگی ام مدفون شده اند ، فکر میکنم هر از چند گاهی باید همچون باستان شناسان، کاووشی کنم ، کند و کاوی ،موزهء خاطراتم سخت به آن تکه سفال ها نیازمند است تا بخشی از تکه های کوزهء هویتم را از دل خاک های ثانیه هایی که بر آن تلنبار شده و به شکل تاریخ در آمده ، بیرون بکشم، تا یادم آید که چه بودم و که بودم ، و برای روزی که دیگر نخواهم بود بر سنگ قبر تاریخم بنویسم:

ای آنکس که فکر میکنی از تاریخت میتوانی بگریزی ، پایان این گریختن، از آغازش عقیم است... بیهوده نگریز که انسان هر کجا باشد و هر شکل که باشد سایه اش هم با اوست شکل خود او....
شاید بتوانی خویشتنت را مسخ کنی ، اما تاریخت را نه... هرگز
(سایه روشن)

باستان شناس عاشق

DrEaM GiRl شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://i-and-me.blogsky.com/

سلام
خوبی؟
....
مدل نوشتنت قشنگه خوب مینویسی...
راستی صدای آهنگی که گذاشتی اینجا نمیاد...
میتونم کمکت کنم اگه خواستی یکم بلدم

میگم آدرس وبلاگت چیقده پیچیدس!!


علیک سلام.مرسی.
من از خود بلاگ اسکای پرسیدم طرز اهنگ گذاشتن رو.
نمیدونم برای منم شکلش هست ولی صدای آهنگ نیست.
آره اگه تونستی کمک کنی که خیلی لطف میکنی
آدرس وبلاگ هم اختراع خودمه

DrEaM GiRl شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://i-and-me.blogsky.com/

حتما توجیه درستیه!
چون نمیشه آدم به اطرافش اونم اتفاقای توی خونش بی تفاوت باشه...
خیلی سخته آدم بی تفاوت باشه و کار خودشُ انجام بده یعنی یه جورایی واس من یکی نمیشه...
سخته حتما... میتونی حتما جبران کنی

اوهوم..ببینم چی میشه

[ بدون نام ] دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام دوست من.اون کلمات خارجی یعنی شکم حاد جراحی ...یعنی مشکلی که مربوط به شکمه و باید جراحی شه وگرنه طرف میمیره
ممنون که میای و میخونی...و ببخش اگه دیر جواب میدم

آخیی
چه دردی کشیدی دوست عزیز

مریم دکتر سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ب.ظ

این دعوایی که نوشتی دوست من حتما احتیاج به یه مشاوره داره...چه برای بابای خونواده چه برای بچه ها برای اینکه مشکل حل شه و بدونین این جور موقع ها چه کار کنین امیدوارم حل شه

اوهوم.
این کارها انجام شده دکترجان
ولی متاسفانه هنوز به راه حل نرسیده اند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد