آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

حس

نوشتن هم برای آوادخت گاهی حس میخواهد

گاهی به شدت حسش هست ولی فرصتش نیست

الان که فرصتش هست حسش نیست


حسش نیست نه به این معنی که حال و حوصله ندارد

..نه...حسش نیست یعنی اینکه واژگان به آن ترتیبی که دوست دارد کنار هم  جان نمیگیرند تا تصویر را بسازند.

وقتی هم نسازند  نوشته چیزی نخواهد بود جز مشتی عبارات ردیف شده که حس سردی سنگ را به خودش و خواننده منتقل میکنند 

نظرات 10 + ارسال نظر
قاسم چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ http://1www.blogsky.com

سلام بر آریا دخت!‌(آوادخت!)!
خوبید؟
وبلاگ خوبی دارید! ان شا الله همیشه حس خوبی داشته باشی و بنویسی!
من هم به روزم!
منو از نظرات خوبت محروم نکن!

سلام و دورد
خیلی سپاسگزارم.
چشم سعی میکنم حتما بیام.این روزا کمی وقتم کم شده

مهندس آکله پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ http://mohandesakele.mihanblog.com

آوادخت چه حس داشته باشه چه فرصت, زیبا می نویسه. آرامش داشته باش و اون حرفایی که تو حس داشتی حالا که فرصت داری به زبون بیار.

قربانت مهندس جان
باور بفرمایید همین که نت می آییم عذاب وجدان نازل میشه

احسان پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ق.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

این نوشته چیزی نبود جز مشتی عبارات ردیف شده که حس سردی سنگ را به خودش و خواننده منتقل کرد!

ضمنا یاد اوردی میکنم که :

ما اوا (‌ در وبمان) میخواهیم!

خوبه حالا خودم گفتمااا هی به روم بیار حالا
می آیم وبتان

مستانه پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://newmidwife.mihanblog.com

اصلا حسش نیست حرفشم نزن

بی حسی هم بد دردیه وقتی حرف تو گلوی آدم گیر کرده

احسان جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

خطاب به تاراس:

خواستن توانستن است! دیدی اوا را به وبم اوردم!

آه خدای من
دیدم چه جواب بلندبالایی هم داده بودی

فروشنده جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://13651365.blogsky.com/

دقیقا این حس رو تجربه کردم
منم وقتی از مغازه میرم خونه یه کاری از من می خوام میگم حسش نیست...
واقعا هم این حسش نیست با این که حال و حوصله ندارم فرق میکنه..
وقتی میگی حسش نیست یعنی حسش نیست دیگه..

خب نیست دیگه..حسش نیست خب

دکتر تاراس جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ب.ظ http://www.fatemehalinezhad.mihanblog.com/

والا این بی حسی تو که کلی به من حس داد! (یعنی پست زیبایی بود!)
خطاب به احسان:
حالا که اینطوریه آوادخت به وب ما هم آمد!!

این نظر تو هم به من حس مثبت بودن داد

احسان نمیخواستم بگم ولی خب تاراس راست میگه

جواد دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ب.ظ http://aryajavan1.blogfa.com

با عرض ادب به پیشگاه شما پارسی دوست عزیز
البته ناگفته نماند که این ذوغ و حس و هنر نویسنده(شاید شما) قدرت آن را دارد که از چیدمان کلمات سرد و گاهی بی مفهوم(حسش نیست) جملاتی بسازد که بر قلب و روح خواننده گرمایی جانفرسا بخسباند.
( راستش من که خودم نفهمیدم چی گفتم امیدوارم منظورمو رسونده باشم خودت یک معنی براش پیدا کن دیگه)

درود ای دوست
دانستم چه گفتید..

سحر چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ http://www.atlase.blogfa.com

این جور وقتا می گم حرفم نمیاد

اوهوم...همچین حرفه گیر میکنه تو گلوی آدم

باران یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://lover-mb.blogfa.com

خودت فهمیدی چی گفتی آوا؟؟؟؟؟

بلی.
کلا حس نوشتن نداشتم خب
اگه این نظرو دادی پس یعنی من اون چیزی رو که باید منتقل کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد