آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

گزارش هشت ساله

بگذار برگردیم به عقب..اولین عیدی که بعد از پیک شادی های وقت تلف کن بیکار نبودی.خاطرش هست سال سوم راهنمایی بود که تکالیف عید را همان روز اول انجام دادی و باقی روزها حوصله اش سر رفت و سر رفت...

ولی نه..بیا جلوتر..روزی که خودت تصمیم به انجام کاری گرفتی نه تکالیفت

خب پس میرسی به دوم دبیرستان...آن سال عید را تصمیم گرفتی شیمی دو بخوانی.چرا؟یادت هست؟

--اوهوم..بس که دبیرش ترسوند..من یکی رو که ترسوند ولی درس دادنش...جدا تدریس که کار هرکسی نیست....

 و یادت هست که تو ترسیدی...ترسی که بعدها کار دستت داد...ترسی که هنوز هم فکر میکنی کار آن دبیر بود. یک کتاب اضافه بر سازمان گرفتی و شروع کردی شیمی را خواندن..جالب بود..خیلی جالب...ولی چرا این جذابیت را آن دبیر در بچه ها ایجاد نمیکرد؟ فقط میترساند...نتیجه اش چه شد؟خاطرت هست؟

--آره بابا..امتحان پایانی نمره شیمیم شد 18.75...کمترین نمره تو کارنامه..چرا منو هنوزم یاد این نمره هه میفتم غصه ام میشه؟به نظرم همه عیدم هدر شد

 

سال بعدش چه..سوم دبیرستان..عید را چیزی خواندی؟کاری کردی؟

-- خب معلومه..اتمسفرگیر شده بودم فکر میکردم نباید وقتم هدر بره..گرچه یه مدلی شده بودم که حس میکردم تو سرم یه حبابه ولی فکر کن اون سال ما پیک نوروزی داشتیم..وای خدا...سه رو اونو حل کردم..بعد تمرین فیزیک و حسابان.بعدش شروع کردم یه کتاب تو زمینه روانشناسی رو خوندن.یه کتاب آموزش کامپیوتر هم بود که نرسیدم بخونمش و چقدر عذاب وجدان گرفته بودم که نتونستم...


عید سال بعد رادر خاطر داری؟

-- این دیگه سوال نداره که..شوربختانه کنکور داشتم و شرمنده ام که درس خوندم.جدی شرمنده ام


سال اولی دانشگاه را چه کردی..عیدش را؟

-- به طور دقیق داشتم برنامه میریختم برای مطالعه معادلات و ریاضی دو.نمیدونم چرا برنامه ریزی کردن یادن رفته بود..طوریکه انگار هیچوقت این کارو بلد نبودم...آخه میدونی چهار جلسه قبل از عید رو درس نخونده بودم و عذاب وجدان یخه امو گرفته بود(من بازم نادمم..دوستان دانشگاهی نکنید این کارو..درس خوندن قبل از عیدو میگم)..از نتیجه اش هم که همون نمره هام باشه بسی ناراضی بودم و با خودم میگفتم چرا عید رو هدر دادی به درس خوندن؟


-- خب بذار بقیه رو هم بگم دیگه..سوال نکن..عید سال دوم هم به شدت تمر کز کردم روی امتحان دو تا درس..اخه یکی نبود بگه بچه این چه طرز انتخاب واحده؟دو تا امتحان توی روز؟شش واحد تو یه روز؟یکی نبود بهت بگه یه نمره بالای سه واحدی معدلتو جهشی میاره بالا؟هان؟نبود؟


حکما نبوده است دیگر..حرص نخور  


--آره میگفتم.. سال سوم هم یه پروژه داشتم که سیزده روز عید رو روش کار کردم..دقیقا ته تعطیلات یه منبعی رو میخواستم که جوابم توش بود.ولی هر گوشه کناری رو گشتم پیداش نکردم..مجبور شدم موضوع پروژه رو عوض کنم و باز تمام مدت بعد از عید رو روی پروژه هه باشم..خیلی بد شد..عیدم پرید ولی این یکی بر خلاف بقیه خوب شد..نمره ام شد 20


--سال بعدشم که باید پروژه پایانی رو تحویل میدادم.تا اوایل شهریور وقت داشتم ولی میخواستم روش کار کنم..فیلم سینمایی و اکثر سریال ها رو مثل هر سال ندیدم..اول خرداد خبر دادن که موضوع پروژه تایید نشده و علنا فاتحه....تابستونم بدین ترتیب هدر شد.میخواستم تابستونو بذارم برای کنکور که اونم  پرید..البته البته..چهارتا کتاب متفرقه هم تو عید خوندم..این یکی خیلی مزه داد


امسال چی؟

-- امسال هم با اجازتون دارم برای کنکور آزاد میخونم..هرجا هم نخوندم به شیوه سنوات گذشته عذاب وجدان میگیرم.ولی اینبار این دلداری رو به خودم میدم که مگه سالهای قبل خوندی چی شد؟نتیجه اشو دیدی دیگه...میترسم اگه بخونم اونجوری شه..پس نخونی هم عیبی نداره 


توجیه جالبی است

-- توجیه یا نا توجیه اینه که من امسال یه دونه فیلم دیدم همه اش..کتاب اضافی هم نخوندم..زبانمو که قرار بود بخونم نخوندم هنوز..بدتر از همه اینه که نمیدونم چرا عذاب وجدانه هست باهام؟


عیبی ندارد..من هم میدانم..تو هم میدانی که چرا نتوانسته ای برنامه ات را آنطور که دلخواهت بوده اجرا کنی.میدانم اگر باز هم به دفتر برنامه هایت نگاه کنی، باز هم غمین میشوی.هر دویمان میدانیم که چرا .ولی اینبار را بگو: 

فدای سرت.چون حداقل این تجربه را داری که هرکاری در زمان درستش اتفاق می افتد و تو در زمان لازمش آن کار را به خوبی انجام خواهی داد.




گزارش هشت روزه

هشت روز  از نَوَد

سه روز متناوب جنگ

فرداهای این سه روز مغز های یخ زده و انرژی روانی صفر شده

آن دو روز هم امید به فرداهای بهتر یا جستجوی راه حل

نتیجه : ...........

رویای پوچ: آخ خدایا کاش بغلم میکردی

خرد

نمی داند منظور آن کسی که گفت:

 چون عقل نباشد، جان در عذاب است

در هنگام ساخت این  جمله چه بود!

ولی با عمق جانش این را حس کرده که

چون عقل نباشد ، جان اطرافیان در عذاب است.

حتی اگر اطرافیان، عاقلترین باشند.