آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین
نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش بارانآوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین
نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش بارانپیوندها
- آموزش رقص (Sahar)
- آوای شب
- بخند به روی دنیا باقیشو بیخیالش
- پزشک فردا،هدی
- جایی برای گفتن دلتنگی ها
- خونه ما
- دختر مهندس سیاستمدار
- دکتر بعد از این، تاراس
- دکتر بعد از اینهای شاهرود
- دلفین
- دنیای رایانه و ترفندهای آن
- دور خواهم شد ازین خاک غریب
- روزگار مهندس سویل
- روزنگاری یک دانشجو در ناسرزمین مادری
- زندگی زیباست
- سانی
- عکس
- لحظه ای از خودم
- من و مشتری هام
- ناهید،مهندس کوچولو
- وفادار دلشکسته
- هر چقدر که بخواهی
- همینه که هست
- یادداشتهای روزانه دکتر دلژین
- یادداشتهای یک مهندس
- یک ماما با چکمه های سفید
- یه همسر دارم...
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- اسفند 1394 1
- فروردین 1392 1
- تیر 1391 1
- اردیبهشت 1391 1
- فروردین 1391 1
- آذر 1390 4
- آبان 1390 2
- مهر 1390 1
- شهریور 1390 4
- مرداد 1390 4
- تیر 1390 4
- خرداد 1390 6
- اردیبهشت 1390 6
- فروردین 1390 6
- اسفند 1389 4
- بهمن 1389 3
- دی 1389 4
- آذر 1389 8
- آبان 1389 6
- مهر 1389 6
- شهریور 1389 2
- مرداد 1389 1
- خرداد 1389 3
- اردیبهشت 1389 2
آمار : 50698 بازدید
Powered by Blogsky
گزارش هشت روزه
هشت روز از نَوَد
سه روز متناوب جنگ
فرداهای این سه روز مغز های یخ زده و انرژی روانی صفر شده
آن دو روز هم امید به فرداهای بهتر یا جستجوی راه حل
نتیجه : ...........
رویای پوچ: آخ خدایا کاش بغلم میکردی 
آوادخت
دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ
امیدوارم هر چه زودتر این تنشهای روح فرسا براتون تمام بشه اونهم به بهترین شکل ممکن. میشه حدس زد که زندگی به این شکل چقدر تلخ و رنج اور میتونه باشه ...
آمین
روانی نشیم خوبه..شایدم شدیم و بی خبریم
یه جمله هست که میگه این نیز بگذرد..
سال نوت مبارک عزیزم.. به قشنگیا تمرکز کن
آی آی دکتر جان راست میگی..تلاش ما اینه که به خون و خونریزی نگذرد
سال نوی شما هم زیبا باشد
چی شده میگه؟
درب و داغانیم خواهر دور از جان شما
به پاسخ مهتاب زاهدی مراجعه کنید
آوا میشه موضوع جنگ رو برامون بسط بدی؟؟
امیدوارم اوضاع بهتر بشه.( احساس می کنم با این شیوه ی نگارش دلت نمی خواد کسی چیزی از موضوع بدونه. اگر ناراحتی نگو خب.)
والا قبلنا مینوشتمش تو همین وبلاگ.هنوزم هست پستهاش.بعد تصمیم گرفتم که اینجا تبدیل به غمکده نشه..ولی گاهی اینقدر فشار میاد به ذهنم که مجبورم بنویسم.خب برای همین تصمیم گرفتم ام.پی.تری بنویسمش.اوضاع خونمونه
اوا خدا که بعید می دونم بهت پا بده! ولی اگه خواستی خودم حاضرم بغلت کنم!
الله اکبر..پسر فاصله بگیر دهع
ولی جدا خدا کو حالا؟
سلام بانو.... الان خوبی شما؟!
چیزی نیست. ایشا لا زودتر حل می شه.
بابا ورزشکارا خیلی مقاومن!
سلام خاتون
آمین انشالله حل میشه به خوبی
تو خونه ما همه ورزشکارن..دل خوش نیست فقط
نگران مباش، اغلب خانه ها اینگونه است...
باور کن اگه اینجوری باشه
اینجا بد وضعیه
ببه بعله ما هم موافقیم....
با چی موافقی پسریم؟
تا بوده همین بوده
بی خیال بابا ...سخت نگیر
بله واقعا..تیک ایت ایزی