آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

سه

درود

آوا امروز دلش میخواهد این پست را اینگونه آغاز کند: هرگز قصدش نبوده که این  وبلاگ را به محیطی غمناک برای نوشتن تبدیل کند.او ابدا انسان غمگینی به نظر نمی آید.اگر روزی او را بیرون ببنید یه گلوله انرژی و شادی خواهید دید.ولی این وبلاگ انگار به سمتی میرود که وجه تاریک او را که هرگز کسی ندیده نشان دهد.بر او ببخشایید اگر او تنها این مکان را برای نوشتن نیمه تاریکش برگزیده.


یک روز شروع شد.سومین روز از سومین ماه سومین فصل سال.امروز تهران به علت آلودگی هوا تعطیل شده بود اوادخت این را به فال نیک گرفت چرا که حالا قادر بود با نیرویی دوباره کارهای عقب مانده بسیاری را جبران کند.ازین فرصت که هرگز فکرش را نمیکرد بسی شادمان بود.

صبح هنگام مشغول مطالعه درسش بود که باز هم صدای فریاد آمد.وووپس..لازم به توضیح نیست که بگوید او با این فریادها غریبه نیست و هرگاه بشنودشان میداند که باز آشفتگی در راه است.ولی نمیداند چرا هرباز ترسی خفیف هم دارد .بنابراین نمی تواند با خیال راحت پشت میز تحریرش به مطالعه مشغول باشد.پس بلند میشود.

پدر محترم باز هم دور برداشته.شروع کرده.دادو فریاد.تهمت و فحش.تهدید و دروغ.پنداری از دید چنین پدران، تمام بدی های عالم و تقصیرهای دنیا از آن مادر خانوداه است.برای او مهم نیست که جلوی فرزندان بدترین ها را نثار مادر کند.برای او مهم نیست که مادر را تحقیر کند.برای او ابدا مهم نیست که همین حالا این فرشته را که رنگش از شدت ناراحتی سپید شده سکته دهد.او فقط دنبال دعواست.چرا؟چه هدفی را دنبال میکند؟

آوا نمیداند چرا این میان مادر دنبال قانع کردن این مردک است.آوا وقتی رفتارهای خیوانی این مرد که به اشتباه نامش را پدر گذاشته اند میبیند در حالی که چشم به درختان زرد و نارنجی پاییزی حیاط می اندازد فقط با خود این پرسش را دارد:

تو مگه همون خدایی نیستی که میگن بدون اراده اش یه برگ هم از درخت نمی افته، پس چرا پاسخ این ظلم رو نمیدی؟نه ..اصلا چر یه راه حل جلوی پامون نمیذاری؟

تو مگه همون نیستی که میگی اشرف مخلوقات رو خلق کردی؟ پس جان هرکی دوست داری به من بگو این چه موجود پستیه که آفریدی؟ د هدفت از آفرینش این چی بوده خب؟


و باز مثل همیشه پدر است که شاد و خندان انرژی روانیش را تخلیه کرده .انگار نه انگار که این همه دروغ گفته و بقیه را دروغگو خوانده.و این آوا و باقی خانوداه هستند که انرژی بیهوده از کف داده اند.آوا مانده با این وضع چطوری برای کنکور آماده شود؟اصلا می ارزد؟ولی نع..او نمیگذارد این مرد آینده را از او بگیرد.

آوادخت با خود می اندیشد.مادر او در زمانی که ازدواج نکرده بود هرگز انسان سست و کاهلی نبوده.چه در تحصیل چه اخلاق .مادر او در زمان تجردش هرگز راه خطا نرفته.آخر میدانید آوا همیشه فکر میکرده اگر انسانی خوب باشد و فرزندی صالح، همسری در  آینده میابد که صالح خواهد بود.ولی این معادله هم بی جواب مانده.مردی به غایت پست نصیب دختری پاک  و بی ریا شده.این انصاف است؟کجای کار خطاست؟

خوب است امروز هم خوبی!!! صرف شد.آوا میخواند.گرچه امروز کمتر مفاهیم درسی را می فهمد.انرژی اش پایین امده.ظرف روانش پر شده.برنامه امروزش به هم ریخته.ولی باید بخواند.و از نو برنامه بریزد.

نمیدانم این معادله هم درست یا نه.ولی اگر هنوز قدرت دعا کار کند برای مادر آوا دعا کنید.


نظرات 16 + ارسال نظر
حمید احمدی پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://jarrah.tk

ما دعا میکنیم باشد که قبول افتد

مقسی

ali پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ق.ظ http://anathemadiary.blogfa.com/

سلام،
شاید برای اولین بار هست که نفرت یه دختر رو نسبت به پدری میبینم و مطمئنم بی دلیل و ساده به اینجا نرسیده. و واقعا غمگین میشم از مردان و زنانی که توی آتش خودخواهیاشون، فرزندانشون رو میسوزونن. از صمیم قلب برای زندگیت آرامش آرزو میکنم و از خدا میخوام که در راه تحصیلت که حتما توام با اهداف بزرگی هست خللی وارد نشه.

ممنون که سر زدید.
گرچه پدرم با رفتارایی که میکنه اصلا دلم نمیخواد بهش نگاه کنم ولی نمیدونم چرا گاهی دلم براش میسوزه.واقعا خودخواهی رو درست گفتید

پانته آ جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://yehamsardaram.blogsky.com

امیدوارم مسیر زندگیت رو خودت بدست بگیری و نذاری چیزی مانع پیشرفتت بشه . مادر عزیزمون حتما چیزی جز خوشبختی فرزندش نمیخواد . تو سعی کن با خانومیت جای چیزهایی که تو زندگیش خالیه براش پر کنی ...
امیدوارم پدر هم روزی قدر محبت و زحمات مادر رو بدونه ...
البته باید جای ایشون هم بود تا دید موضوع چیه اما مطمئنم پدر هم به اندازه ی مادر فرزندش و دوست داره !
همیشه عاشق باش !

قطعا مسیر دست خودم میمونه
خب من فقط اون چیزی رو که اتفاق افتاده رو میگم.هرگز مادرم به ما اجازه نمیده در مورد پدرمون بد بگیم.هیچوقت هم مارو نسبت بهش با کلام ویا عملی تحریک نکرده.ولی کاملا مشخصه که دلش شکسته.مامان به خاطر ما فدا شده
پدر اما هرگز قدر نمیدونه.اینجور آدمی نیست.نه اون ما رو دوست نداره.نمیدونم شاید به این دلیل که ما هم فازش نیستیم

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

اصلا" نفهمیدم منظورت از نظری که دادی چی بود!

هیچی دوست عزیز..
منم یه کم مثل بقیه مزاح کردم که این دفعه حوصله نداشتم برای جمله هام شکلک خنده دار (یه چیزی مثل دو نقطه دی : ) بذارم.و از شانس بد جدیش گرفتید.

جواد جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ http://aryajavan1.blogfa.com

سلام .از این که اومدین ممنون امیدوارم تعطیلات تا الان بهتون خوش گذشته باشه و ما بقیشم به خوبی وخوشی بگذره . مطالبتونو که خواندم یاد گذشته خودم و خانواده خودم افتادم هنوز ناسزاهای اون به اصطلاح پدرم که نصیب مادرم میکرد توگوشم و یک صحنه ای که هیچ موقع از ذهنم پاک نمیشه روزی بود که پدر ومادرم با هم جر و بحث داشتن و وقتی مادرم میخواست خانه را ترک کند با بدرقه پدرم به وسیله یک پاره آجر به بیرون راهنمایی شد.اینا رو برای این میگم که متوجه بشی هیچ کس تو این دنیا بدون مشکل ودقدقه نیست وتنها چیزی که این مسائلو قابل تحمل میکنه امید به خداست.


چه خوب نظری دادید
نمیدونم آیا واقعا ترک پدر چاره کار همه ماست یا نه؟
یعنی اصلا مشکلی رو حل میکنه اینکار؟

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

من شرمنده ی اخلاق ورزشکاریتون شدم!

سالاری دادا
مرسی که منو متوجه لحنم کردید

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

موافقی تبادل لینک کنیم؟

آری.موافقم
با چه نامی شما را لینک کنم؟

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

بزرگترین پایگاه دانلود ایرانیان!

مبارک است..لینک شدید

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

مبارک است شما هم لینک شدید!

با سپاس
باشد که همگی موفق باشیم

احسان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

شاید این جمعه بیاید........شاید!


دیدی حالا من نصف لحنام شوخیه

فرشید جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ http://pezeshkan88shahrood.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدید و پاسخ سوالمو دادید.
سعی می کنم از این به بعد به وبلاگ شما هم سر بزنم. راستی رشتتون چیه؟؟؟؟
باز هم کنکور!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام
ممنون که اومدید.حالا رشته امو اگه شد میگم در حال حاضر در رشته ام یه نمه احساس بی سوادی میکنم.بذارید یه کم باصواط بشم
دقیقا بازم کنکور..مامااااااااا

دخترک جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ http://nasinej.blogfa.com

سلام

نمیدونم چی بنویسم

برات آرزوی موفقیت می کنم دوست داشتی به من سر بزن

سلام
ممنون که اومدی..چشم حتما سر میزنم

احسان شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

اوا قالب جدید خیلی شیکه! مبارک باشه!


آره..فقط یادم رفت آهنگمو پروندم
یه کم هم سیاهه.چند مدتی بعد تعویض میشود
سپاس

جواد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ق.ظ http://aryajavan1.blogfa.com

سلام .البته که میشه خوشحال میشم .اونم باهر اسمی که دلتون خواست

سلام
منم خوشحال میشم از لینک کردن شما

فروشنده یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ب.ظ http://13651365.blogsky.com/

سلام
ممنون که به وبلاگ من اومدید.
بله دیگه بایدم از مامانا دفاع کنی ! چون بالاخره شما هم یه روزی مادر میشید دیگه.
در مورد پدرت اینجوری صحبت نکن هر چقدر هم بد باشه
براش دعا کن.
آهنگ وبلاگت هم شنیده نمیشه.
در ضمن قالب وبلاگت چرا بهم ریخته اس؟

سلام
خیلی دلم میخواد براش دعا کنم.ولی باور کنید موقع دعا کردن کم میارم.از نظر روحی.بس که اذیت میکنه.تازه اینجور موقع ها میفهمم که وقتی میگن برای کسی که لزش آزار دیدی دعا کن و بهش عشق بورز چقدر سخته

آهنگ وبلاگم رو هم درست میکنم.مرسی که خبر دادید.قالب وبلاگم رو هم

آلما دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

تو حتما برای کنکور آماده میشی و نتیجه میگیری
برای مادرت و همه زنایی که مثل اون هستن دعل می کنم

سپاسگزارم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد